انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

مثل عشق

یه سری عکس قدیمی2

آنیسا توی حیاط خونه بابا جون یه جارو پیدا کرده بود و باهاش چه کارها که نمیکرد. من تعجب مونده بودم که این نی نی دخملی باهوش این کارا رو از کجا یاد گرفته!!!!   ...
15 فروردين 1391

یه سری عکس قدیمی

داشتم دوربین رو نگاه میکردم و این عکسهارو دیدم  اگه دوست دارین ببینین برین ادامه مطلب.... بچه م داره سیب زمینی میخوره این هم از کتاب خوندن گل ماما ...
14 فروردين 1391

این سیه؟

کلمه ی جدیدی که آنیسا گلی یاد گرفته اینه: این سیه! ؟ معادل این چیه؟ و تازگی هر چی میبینه میگه این سیه؟ اخریش هم موس کامپیوتر بود! قربون شیرین زبونیت بشم دختر کنجکاوم ...
11 فروردين 1391

بازی فکری

با بابا سعید و آنیسا رفتیم فروشگاه تا برای آنیسا بازی فکری بخربم اما بازی فکری نداشت ! و فقط این دو تا رو خریدیم  فردا شبش باز رفتیم و بالاخره بازی فکری خریدیم(کره هوش)! روی اون نوشته برای 1/5 تا 5 سال ولی یکمی سخته و فکر کنم برای بالای 2 سال خوب باشه! یه مکعبهای چوبی که حروف فارسی و انگلیسی و اعدار رو هم داره براش گرفتیم با چند تا کتاب. اینم یه طبقه که از این وسایلش پر شده!      ...
10 فروردين 1391

روزنگار سال 91

سه شنبه: خونه مامان جون اینا رفتیم و نهار هم موندیم به صرف سبزی پلو با ماهی (آنیسا خیلی ماهی دوست داره) عصری هم خونه ی مادر بزرگها چهارشنبه :خونه عمه و خاله بابا سعید که نهار خونه عمه نگهمون داشتن وعصری خونه دایی بابا سعید که آنیسا با نوه شون پارسا که حدود8 یا 9ماه از آنیسا بزرگتره میخواست بازی کنه اما پارسا در میرفت و گریه میکرد! اما بالاخره کمی باهم بازی کردن. پنج شنبه:آنیسا تب داشت و عصری رفتیم بخش کودک دکتر و بعد هم خونه عمه اکرم که اونجا هم شام نگهمون داشتن جمعه:نزدیک ظهر خونه مامان جون و نهار هم اونجا بودیم .عصری رفتیم خونه عموهای مامان شنبه :از صبح خونه بودیم عصری هم چند جا تماس گرفتیم که بریم اما نبودن .تا خونه دایی بابا ...
7 فروردين 1391

شیرین کاری

بینی انیسا به خاطر سرماخوردگیش گرفته و براش کمی قطره ریختم تا بینیش باز بشه. کمی بعد(حدود نیم ساعت بعد )دوباره دیدم انگار خس خس میکنه بهش گفتم عزیزم بینیت گرفته؟! دیدم رفت قطره رو اورد و گذاشت روی بینیش  خیلی خندیدم .منظورش این بود که برام قطره بریز از طرفی هم تو این چند روز از بس بینیشو با دستمال کاغذی گرفتم خودش هم یاد گرفته میره سر جعبه دستمال کاغذی و بعد از اینکه چندتا دستمال در میاره و پخش میکنه یکیشو انتخاب میکنه و شروع میکنه به پاک کردن مماغش قربون دخمل باهوشم بشم ...
7 فروردين 1391

اولین بیماری سال 91

امروز 5شنبه سومین روز سال 91 آنیسا خانم از نصف شب تب کرده! بچه م حال نداره و ما امروز نتونستیم بریم عید دیدنی! بابا سعید میگه نمیدونم چرا همیشه توی تعطیلیها آنیسا مریض میشه ؟! برای دخترم دعا کنین زود خوب بشه.
4 فروردين 1391

سال91

  آنیسا گل دخملی و ماماییش و باباییش در لحظه تحویل سال91 همگی با هم کنار سفره هفت سین بودن. عزیز دلم دومین بهاریه که تو کنار ما هستی و امسال چقدر با پارسال فرق میکنه چون تو یکی یدونه ی ما بزرگتر و شیرینتر شدی. عزیز دلم مامان لحظه ی تحویل سال خیلی برات دعا کرد برای بابا سعید هم همینطور الهی دخترم همیشه شاد باشه.امین.  برای دیدن سفره هفت سین و اولین عکسهای نی نی دخملی در سال 91 به ادامه مطلب برین              سفره هفت سین آنیسا سر سفره هفت سین آنیسا خونه مامان جون خوابش برد چون صبح زود بیدار شده بود روز دوم عید ...
3 فروردين 1391

ساعات پایان سال 90

سلام به همه ی دوست جونای خودم وآنیسا جون از همتون ممنونم که اینقدر مهربونین.  برای همه امروز یعنی 29 اسفند اینترنت خودم وصلید به کمک امید جان داداشی گلم. البته چند روز بود که وصل شده بود اما من وقت نکرده بودم راش بندازم! راستی دستم خیلی بهتره  از احوالپرسیاتون ممنونم. این چند روز اخر سال خیلی برام سخت گذشت چون دستم اینجور بود و انیسا هم خیلی شیطون و بابا سعید هم همش کار داشت .به خاطر همین بیشتر خونه مامانم بودیم . دست مامان و بابای مهربونم درد نکنه که اینقدر خوب و با محبتن و توی این چند وقت اینقدر کمکم کردن. تا حدودی کارهای خونه انجام شده ولی هنوز یکمی کارا مونده . اصلا دوست ندارم سال نو بشه و کارها مونده باشه . دیش...
29 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد